Freitag, 4. November 2011
تنهایی!!
ای بابا! لعنت به این تنهایی کنن،
یک زمانی میرسه که نه حوصله داری درس بخونی، نه کار کنی، خلاصه دلت میخواد با یک نفر صحبت کنی، سه تا مسنجر، دو تا آدرس ایمیل، تلفن ثابت، تلفن همراه، اما دریغ از یک پیغام، دریغ از تلفن. هی بهت گفتم برو ازدواج کن، هی گفتی فعلا درس بخونم، فعلا امکانات ندارم. بفرما، حالا موندی همینجور تنها، اما خودمونیم ها، کجاست اون زن ایرانی که با دار و ندارت بسازه و تو را فغط بخاطر خودت بخواد؟ به سر عشق چه آمد؟
شاید زیاد دارم رمانتیک فکر میکنم که ازدواج را با عشق میخواهم.
خب امشب هم تنها شام بخوریم، و به سلامتی خودمون هم یک شراب باز کنیم و یاد عشق ایران باشیم.
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen